آرمانآرمان، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

آرمان دهقانی،عشق کوچولوی ما

هدیه جدید مامان جون..

تا حالا کلی هدیه از مامان جون گرفتی ،از لباس گرفته تا اسباب بازی ..(مامان جونم،قربونت برم،ممنون ) این تازگی ها هم که خودتون دو تایی باهم رفته بودین خرید،سه دست لباس و یک جفت کفش خریدین. دردونه خیلیِِِِ عزیزی ها اما یه چیزه دیگه آقاااااااااا،اون روز گردش بیرون اینقد بهت خوش گذشته بود که شما حتی حاضر نشدی شب با ما به خونه بیایی       ...
27 آذر 1393

حرف هایی شیرین از جنس آرمان

این نه...... اینو می خوام منی......بستنی مامان:مامانی به منم بستنی میدی؟ آرمان:نیشه!..آمانه:نمیشه!..بستنی آرمانه مامان:آرمان هواپیما کجاست؟ آرمان:بالا.. بالا دفته یعنی بالا رفته،تو آسمون مامان:بابا جون کجاست؟ آرمان:بابا جو نون دفته و یا منی دفته  یعنی رفته نون بخره یا رفته بستنی بخره آرمان: گولا نه،بده..منه یعنی شکلات می خوام،بهم بده مامان :آرمان چیکار میکنی؟ آرمان:آبازی بالا کن...... بغلم کن کاشق بده..... قاشق بده وقتی یه وسیله ای ازت میخوام ماشینت کجاست؟ آرمان:ایناش،اینجاسته بیبیش.....بیسکوییت کلا عزیزم یه تحول بزرگ در ساختار زبان فارسی ایجاد کردی،یه دیکشنری جدیدی واسه خودت. ...
14 آذر 1393

دیگرچیزی تا دو سالگیت نمانده ..

جان دل م ؛ 21ماهگی ات مبارک گل گندم من. 1 سال و 9ماهه ی شیرین من .. دیگر چیزی تا دو سالگیت نمانده آقای کوچک.. دوســــتت دارم ! به اندازه ی تمام ثانیه های این 1 سال و 9 که گذرانده ایم ، دوستت دارم ... به اندازه ی تماااااام دنیا         و حالا، کلی بزرگ شده ای و فهیم، بیش از هر زمان دیگری. آزمون و خطا کردنت، این منظم بودن بی مثال ات، این مهربانی و تکرار کردن هایت را، همه شان را محو ام، محــــو تماشا.              حساسیت...
9 آذر 1393
1